معنای عدل
«عدل» یک اصل دینی است و برای رسیدن به معنای آن از نگاه دین، باید کاربردهای آن در متون دینی بررسی شود. از سوی دیگر، روشن است که پیامبر گرامی اسلام و اهل بیت (علیهم السلام) به عنوان مبلّغان و مبیّنان دین الهی، اصطلاح جدیدی برای واژه ها اختیار نکرده و آن ها را در معنای لغوی خود به کار برده اند؛ پس برای فهم واژه ها در حوزه دین ناگزیر باید به معنای لغوی آن ها در عصر نزول و صدور مراجعه کرد.
ریشه «عدل» در لغت، دو استعمال دارد؛ «عدل فیه یا عدل به» و «عدل عنه». «عدل» در استعمال اوّل به معنای انصاف، برقرار کردن تساوی و قرار دادن اشیا در جایگاه شایسته آن ها و در استعمال دوم، به معنای انحراف و اعراض است. «عَدل» معمولاً در وصف اشخاص به کار می رود. در کتاب العین می خوانیم :
1- . معانی الاخبار / 11؛ توحید صدوق/ 96؛ مشکاة الانوار/ 9؛ بحارالانوار 4/ 264.
2- . خدای تعالی می فرماید: «إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللهِ الاِْسْلامُ»؛ اسلام به معنای تسلیم، دین تمام پیامبران الهیبوده است و همه پیامبران، امت های خود را به تسلیم در برابر فرمان های خدای تعالی فراخوانده اند.
العدل: المرضیّ من الناس قوله و حکمه.(1)
عدل کسی است که سخن وحکم او مورد رضایت باشد.
بر اساس این تعریف، «عدل» کسی است که سخن و حکم او مورد پسند و خشنودی قرار گیرد. در این تعریف _ به جهت عدم بیان متعلّق خشنودی _ ابهام و اجمال وجود دارد؛ یعنی بیان نشده که چه کسی باید از او خشنود باشد؟(2)
در کتاب های لغت، برای واژه «عدل» کاربردهای فراوانی برشمرده شده است که از جمله، می توان به موارد زیر اشاره کرد :
1.برقراری تساوی بین دو شیء؛
2.مثل و معادل شیء از نظر ارزش؛
3.انصاف؛
4.حکم به حق؛
5.نقیض ظلم و جور؛
6.قرار دادن هر چیزی در موضع (= جایگاه = شأن = موقعیّت = منزلت = مقام) شایسته آن.
در ادامه، ضمن مراجعه به کتاب های لغت، می کوشیم معنای امور یاد شده را تبیین کنیم.
طریحی می نویسد :
العدل لغة: هو التسویة بین الشیئین.(3)
1- . کتاب العین 2 / 38.
2- . در این که معیار شناخت عدل چیست، در آینده بحث خواهد شد و خواهیم گفت که خشنودی باید ازچه کسی و چگونه باشد.
3- . مجمع البحرین 3 / 134.
عدل در لغت به معنای برقراری تساوی بین دو چیز است.
در کتاب العین آمده است :
العِدلان: الحملان علی الدابّة من جانبین... و العِدل أحد حملی الجَمل. لا یقال إلّا للحِمل و سمّی عِدل لأنّه یسوّی بالآخر بالکیل و الوزن. والعدیل الّذی یعادلک فی المحمل. و یقال لما یؤکل إذا لم یکن حارّاً و لا بارداً یضرّ: هو معتدل...(1)
عِدلان [یعنی] دو بُنهای که بر دو طرف چارپایان سوار میکنند... و عِدل یکی از دو بُنه شتر است. [این واژه] گفته نمیشود مگر درباره بار چارپایان. و عِدل نامیده شده بدان جهت که دو طرف بار از نظر وزن و اندازه مساوی میشود. و عدیل، معادل تو در کجاوه است. (2)
به خوراکیای که نه خیلی گرم باشد و نه خیلی سرد، معتدل گفته میشود.
جوهری میگوید:
والعدیل الّذی یعادلک فی الوزن والقدر... عادلت بین الشیئین و عدلت فلاناً بفلان: إذا سوّیتَ بینهما. (3)
عدیل آن است که در وزن و اندزه معادل تو باشد... بین دو چیز تعادل برقرار کردم و فلانی را معادل فلانی قرار دادم. یعنی بین آن دو تساوی برقرار کردم.
البتّه در برقراری تساوی بین دو چیز، همیشه، مقدار، وزن و اندازه لحاظ نمیشود؛ بلکه در برخی موارد ارزش دو شیء مورد نظر است. در المصباح المنیر میخوانیم :
1- . کتاب العین 2 / 38.
2- . یعنی کسی یا چیزی که در کجاوه در طرف مقابل شخص قرار می گیرد تا تعادل برقرار شود.
3- . صحاح اللّغة 5/ 1761.
التعدیل: و هی قسمة الشیء باعتبار القیمة و المنفعة لا باعتبار المقدار فیجوز أن یکون الجزء الأقلّ (یعادل) الجزء الأعظم فی قیمته و منفعته. (1)
تعدیل به معنای تقسیم دو شیء به اعتبار قیمت و منفعت آنهاست، نه به اعتبار مقدارشان. پس جایز است که بخش کمتری از یک شیء از نظر قیمت و ارزش معادل بخش بزرگتری از چیز دیگر باشد.
معیار سنجش تساویِ اشیا با توجّه به حقیقت آنها متفاوت و متناسب با خود آن شیء است. بنابراین ارزشگذاری اشیا با توجّه به زمان و مکان و نیز اعتبارات جوامع مختلف انسانی همواره در تغییر خواهد بود. لذا درباره اشخاص گفته میشود:
ما یعدلک عندنا شیء؛ أی: مایقع عندنا شیء موقعک. (2)
نزد ما چیزی معادل تو نیست؛ یعنی نزد ما چیزی جای تو را پر نمیکند.
پس شأن و مقام و موقعیّت هر شخصی با توجّه به موقعیّت او مورد ارزشگذاری قرار میگیرد.
در العین آمده است :
و تقول :اللّهم لا عدل لک: أی لا مثل لک.
وتقول فی الکفّارة:«أو عِدل ذلک» أی ما یکون مثله و لیس بالنظیر بعینه. (3)
و میگویی: خدایا عِدلی برای تو نیست، یعنی تو مثل و مانند نداری.
و درباره کفّاره میگویی: «یا عدل آن» یعنی آنچه مثل آن است و [مراد از] نظیر، عین آن نیست.
1- . المصباح المنیر/ 396_ 397.
2- . کتاب العین 2 / 39.
3- . کتاب العین 2 / 39.
جوهری میگوید :
والعِدل بالکسر: المثل. تقول عندی عِدل غلامک وعدل شاتک؛ إذا کان غلاماً یعدل غلاماً و شاةً تعدل شاة، فإذا أردت قیمته من غیر جنسه نصبت العین. (1)
عِدل با کسره، به معنای مثل است. وقتی غلامی مثل غلام دیگری و بزی مثل بُز دیگری داشته باشی، میگویی عدل غلام تو و عِدل بُز تو نزد من است. و چنانچه منظور تو قیمت آن از همان جنس باشد به نصب عین میخوانی.
پس مراد از تساوی بین دو شیء فقط در وزن و اندازه نیست؛ بلکه مراد تساوی در ارزش و اعتبار آن دو است.
حکم کردن به حق نیز از معانی عَدل است. خلیل مینویسد :
ولعُدولة والعدل: الحکم بالحقّ... وتقول: هو یعدل، أی: یحکم بالحقّ. (2)
عُدولة وعدل یعنی حکم به حقّ... و میگویی: او عدالت میورزد، یعنی : به حقّ حکم میکند.
«حق» به معنای ثبوت و «أحقّ» به معنای شایسته و سزاوار است. پس حق هر چیزی عبارت است از آنچه نسبت به آن شیء ثابت و پایدار است. ثبوت و پایداری چیزی نسبت به چیزی دیگر در صورتی تحقّق مییابد که در شأن و مقام آن باشد و اگر جهت شأنیّت بین آنها نباشد، نسبت به آن حق نخواهد بود. مراد و مقصود از شأن و مقام و منزلت هر چیزی آنگاه روشن میشود که بتوان ارزش آن را بهخوبی شناخت.
1- . صحاح اللّغة 5 / 1761.
2- . کتاب العین 2 / 38.
نظرات شما عزیزان: